کد مطلب:1405
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:19
علل و نتايج بي نظمي در زندگي چيست؟
علل و نتائج مشروح بينظمي در زندگي با فرض آگاهي به معناي نظم و ضرورت آن در مجتمع:
1ـ بياعتنائي به اصول و قوانين. كه احساس ضرورت آنها در جهان دروني و بروني، يكي از دريافتهاي اصيل و بديهي «من انساني» است. چنين شخصي با بياعتنائي مزبور، دريافت اصيل خود را زير پا ميگذارد و در نتيجه «من» يا شخصيت خود را از بين ميبرد.
2ـ خودخواهي و خودبزرگ بيني. كه آدمي با اين بيماري، خود را فوق «آنچنانكه هست ميپندارد»! اين علت بر دو قسم است:
قسم يكم ـ خودخواهي معمولي است كه متأسفانه اكثريت قريب به اتفاق مردم جوامع، در برابر اين بيماري با شكست فاحشي به زانو درميآيند.
قسم دوم ـ خودخواهي افراطي كه انسان به جهت اين بيماري، خود را هدف و ديگران را وسيله تلقي ميكند و خود را محور اساسي جهان و انسان ميداند. لازمة ضروري و بديهي اين بيماري زير پا گذاشتن هر گونه نظم و قانون است كه براي او از ديدگاه ماهيت خويشتن و جامعه مطرح گردد .
3ـ نابسامانيها و ناهنجاريهاي حيات اجتماعي. اين علت ناشي از خود فرد نيست؛ بلكه مربوط به اختلالات زندگي اجتماعي است كه در حالات تحولات و انقلابات فراوان اتفاق ميافتد، و ممكن است در حالات اعتدال زندگي اجتماعي انساني باشد معتقد و ملتزم به نظم و قانون.
4ـ تقدّم روابط بر ضوابط. با از كار افتادن نظم، در زندگي، ضوابط و مقررات اصالت و استحكام خود را از دست ميدهند و از هر شخصي، هر كاري خواسته ميشود. با يك تملق و چاپلوسي و با احساس خويشاوندي و روابط سود و زيان كارها به جريان ميافتد. در چنين وضعي، براي رسيدن به هدف، هرگونه دل به دست آوردن از رشوتبازيها گرفته تا زير بار ذلت رفتن رواج پيدا ميكند و بدين ترتيب در جامعه همة اصول و قوانين بياصل و ثبات گشته و شناور ميباشند، تا موج انگيزههاي روابط چه بخواهد!
5ـ اختلالات در ارزشها. در حكومت بينظمي فرمانروايان اصلي عبارتست از تشخّص شخصيتها، مهارت در فرصتيابيها. روانشناسي اشخاصي كه مورد بهرهبرداري قرار ميگيرند. كاري كه از دست يك سلام گفتن و دست بر سينه ايستادن به موقع برميآيد، از عهدة هيچ اصل و قانون حياتبخش برنميآيد. پستترين افراد ميتواند خود را شريفترين افراد قلمداد كند و بالعكس شريفترين افراد تحتالشعاع نقشهكشيهاي ماهرانه روبَه صفتان قرار ميگيرد. روشنترين حق، جمال زيباي خود را به سرعت از دست ميدهد. تاريكترين باطل ميتواند سرنوشتساز انسان يا انسانها تلقي گردد!
6ـ تلف شدن بيهوده وقتها. در آن هنگام كه بينظمي در يك جامعه حاكم ميشود، چه وقتهاي گرانبها كه تلف ميشود. گاهي اين نوع بينظمي به قدري فراوان و شيوع پيدا ميكند كه قبح و وقاحت تلف كردن بيهودة وقت و آتش زدن لحظات عمر از بين ميرود و لازمة چنين خسارت، نابودي عظمت خود زندگي است.
7ـ ابهامانگيز بودن چهرة جهان هستي. در آن هنگام كه اصول و قوانين اداره كنندة حيات فردي و اجتماعي، هويت و اصالت خود را براي يك فرد يا جامعهاي از دست داد، به جهت ارتباطي كه حقايق جهان هستي چه به طور مستقيم و چه به وسيلة قوانين قراردادي با منشاء همين اصول و قوانين دارند، ثبات و اصالت و هويت خود را از دست ميدهند.
8ـ بر هم خوردن وسائل و هدفها. يكي از نتايج زشت بينظمي بر هم خوردن قانون وسيله و هدف ميباشد، به عنوان مثال: با اولويت دادن به تعميم قدرت و سلطه مطلقه بر جامعه، بر مسائل اخلاقي و مذهبي و ديگر ارزشهاي اصيل انساني كه زندگي بدون آنها پوچ و بيمعني است، هدف اصلي حيات وسيلهاي براي سياست قرار ميگيرد در صورتي كه سياست به عنوان يك وسيلة ضروري براي تحقق بخشيدن به حيات معنيدار و رو به هدف اعلا است.
9ـ غلبه شك و بلاتكليفي در زندگي فردي و اجتماعي. با حاكميت بينظمي در يك جامعه، وظائف و حقوق حالت قاطعيت خود را از دست ميدهند، انگيزة عمل به وظائف از تأثير ميافتند، محالها به ممكنها و ممكنها به محالها، موقتها به دائميها و دائميها به موقتها و اصيلها به فرعيها و فرعيها به اصيلها مبدل ميگردد!
10ـ از بين رفتن توانايي براي خلاقيتهاي مفيد .
ترجمه و تفسير نهجالبلاغه ج 26
آية الله محمدتقي جعفري
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.